نشر شقایق


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
آن من
  • 290,000 تومان
  • با تخفیف: 290,000 تومان
جای خالی‌ات
  • 175,000 تومان
  • با تخفیف: 175,000 تومان
ییلاق دلپذیر
  • 245,000 تومان
  • با تخفیف: 245,000 تومان
بلوط تلخ
  • 150,000 تومان
  • با تخفیف: 150,000 تومان
زنگار
  • 235,000 تومان
  • با تخفیف: 235,000 تومان
تو مانده‌ای برای من
  • 155,000 تومان
  • با تخفیف: 155,000 تومان
جهنم خیس
  • 135,000 تومان
  • با تخفیف: 135,000 تومان
آخرین پر سیمرغ
  • 225,000 تومان
  • با تخفیف: 225,000 تومان
فردا بدون من
  • 235,000 تومان
  • با تخفیف: 235,000 تومان
قلب مرا برده به تاراج
  • 145,000 تومان
  • با تخفیف: 145,000 تومان
بالماسکه
  • 150,000 تومان
  • با تخفیف: 150,000 تومان
نایف
  • 155,000 تومان
  • با تخفیف: 155,000 تومان

آن من

  • 290,000 تومان

یلدا به چشم‌های نگران او نگاه کرد و یک لحظه از تردید و ترس خودش خجالت کشید. این مرد نگرانی که مقابلش ایستاده بود او را دوست داشت. او هم همین‌طور،که اگه نداشت این قلب دیوانه‌ای که توی سینه‌اش به در و دیوار می‌کوفت، برای گرفتن ساده دست‌هایش این‌همه کلافه‌اش نمی‌کرد. لبی‌تر کرد و سعی کرد اشک‌هایش را پس بزند. نمی‌توانست از تردید‌هایش برای این مرد بگوید.

جای خالی‌ات

  • 175,000 تومان

درست می‌گفت. دلهره داشتم. نگران بودم. کلی سوال در ذهنم ردیف شده بود. لب‌هایم را با زبان تر کردم. قبل از اینکه شروع کنم، گفت: اول نگاهم کن. انگشت‌هایم را درهم قفل کردم و مردمک‌هایم را سمت چشمانش سراندم. تا به حال در جنگلی سرسبز گم شده‌اید؟ من هر بار که به چشمانش نگاه می‌کردم در جنگل‌زار نگاهش گم می‌شدم. نگاهش آن‌قدر بی‌غل‌وغش و زیبا بود که خجالت و رو گرفتن دیگر معنایی نداشت.

ییلاق دلپذیر

  • 245,000 تومان

حس می‌کردم دارم کار اشتباهی می‌کنم؛ ولی بیشتر که فکر می‌کردم، به این نتیجه می‌رسیدم که فقط دارم یه کم شیطنت می‌کنم. عزمم رو جزم کردم و نگاهم رو به عرفان دوختم. حواسش به من نبود. چند ثانیه‌ای که گذشت، نگاهمو احساس کرد و به سمتم چرخید. همون‌طور که بهش خیره شده بودم، عقب عقب رفتم و جمعیت رو دور زدم. نگاه عرفان تمام مدت به من بود و مسیر حرکتم رو دنبال می‌کرد. از جمعیت که دور شدم، سریع رفتم داخل چادرش. قلبم اونقدر محکم می‌کوبید که توی گلوم حسش می‌کردم. هر لحظه منتظر اومدنش بودم. سایه‌ش که روی چادر افتاد، قلب منم از کار افتاد...

بلوط تلخ

  • 150,000 تومان

-من باید داشته باشمت! قصد کرده بود بلوط را مال خودش بکند، همین‌کار را هم می‌کرد. محال بود بگذارد از دستش برود. جان شده بود پس جان هم می‌ماند. صدای زنگ پیامک توجهش را جلب کرد. گوشی را به‌زور از جیب شلوار جینش درآورد. همین‌ که قفلش را باز کرد پیام بلوط چشمک زد. لبخندی گشاد رو لبش آمد. «خوبه که... هستی»

زنگار

  • 235,000 تومان

سکوت می‌کند. در چشمانم دنبال چیزی می‌گردد. چیزی که پشت هفت در بسته پنهانش کرده بودم و حالا از دستم در رفته است. دو دستم را دو طرف گونه‌اش می‌گذارم و در حالی که صورتش را قاب کرده‌ام، در حالی که نفس‌هایمان باهم یکی شده و چشمانمان راه گریزی از هم ندارند، بی‌اراده زمزمه می‌کنم: -من برای تو تا تهش می‌رم، شک نکن...

تو مانده‌ای برای من

  • 155,000 تومان

دوباره نفس عمیقی می‌کشم که احساس می‌کنم شخصی کنارم می‌نشیند. شخصی کنارم می‌نشیند. چشمانم را باز می‌کنم و صاف می‌نشینم. مردی کنارم نشسته! به صورتش نگاه نمی‌کنم اما دست‌هایی که روی دسته چمدانش است آشناست! انگشتان کشیده‌اش را می‌شناسم! سریع سرم را به سمت مرد برمی‌گردانم و از اشک لبریز می‌شوم...

جهنم خیس

  • 135,000 تومان

ضربان قلبم بالا رفته خودم می‌دانم. بعد از سال‌ها دوباره دارم طعم اضطراب را احساس می‌کنم؛ اما این‌بار همه‌چیز متفاوت است، چون پای فرزندم به وسط آمده و این اضطراب نه شباهتی به اضطراب‌ها و تجربه‌های چند سال قبلم دارد و نه هضمش برایم آسان است. بغض و اضطراب، درد بدی را به قلب و حلقم وارد می‌کند که تا امروز تجربه این درد را نداشته‌ام. حس یک آم مفلوک را دارم که عرضه هیچ‌کاری ندارد، حس مادری که تمام بدنش فلج است و قادر به هیچ حرکتی نیست جز نگاه کردن به دردسر افتادن فرزندش.... و نمی‌دانم این دردسر قرار است تا کجا پیش برود....

آخرین پر سیمرغ

  • 225,000 تومان

قلب ضعیفم رو مجاب کردم تا دست از تپیدن برداره و آروم بگیره. برای اولین بار، بعد از تمام سختی‌هایی که زمان زیادی ازشون نمی‌گذشت، من جمله‌ای شنیدم که خستگی تمام شب و روزهای گذشته رو از روی شونه‌هام برداشت. آروم‌تر بودم، نفسم کمتر می‌؛رفت. قلبم آروم‌تر می‌کوبید، مچ دستم رو فشار خفیفی داد وزمزمه کرد: -می‌خوای بریم بیرون آب و هوایی عوض کنی؟ ....

فردا بدون من

  • 235,000 تومان

چه پیاده‌روهایی که با هم قدم نزدیم! چه پاییزائی که بی‌هوای دونفره تو گذشت! چه حرف‌هایی که نگفتیم! چه رازونیازهایی که نشنیدیم! چه لبخندهایی که پرپر شد! چه بغض‌هایی که نگریستیم! چه خاطراتی که بی تو کمند! چه نقطه‌چین‌هایی که خالی ماندند! چه دوستت دارم‌هایی که روی لب‌ها خشکید! بعد از تو انگار جهان در خود فشرده شد.

قلب مرا برده به تاراج

  • 145,000 تومان

-تو می‌تونی بفهمی که چقدر سخته که یه روز به خودت بیای و ببینی کل مسیر رو اشتباه اومدی؟ می‌دونی سخت‌تر از اون چیه؟ اینکه دیگه راه برگشت هم نباشه! از کدوم راه برگردم که تهش به تو ختم نشه امیر؟! سوگل داشت می‌رفت... از خانه‌اش... از زندگی‌اش... از قلبش هم؟! نه! تازه اومده بود، کجا می‌رفت؟ ...

بالماسکه

  • 150,000 تومان

پشیمان نبود از شانه به شانه قدم زدن با او، از اولین باری که دستش میان دستی جاگرفته بود که نامحرمی‌اش خدشه‌ای به باورها و اعتقادش نمی‌انداخت. پشیمان نبود و چقدر عقل، پتک منطقش را حقیرانه به قلبی که در میان سینه مچاله شده بود می‌کوبید. کاش پشیمان بود، از آن همه حس خوبی که به قلبش سرازیر شد. حتی به دروغ پشیمان نبود؛ ولی روحش داغدار بود. داغدار مردی که گمان می‌کرد برای او دوست‌داشتنی است. حس پس‌زدگی ورای همه دردهای سرازیر شده بر قلبش روحش را می‌خراشید.

نایف

  • 155,000 تومان

منتظر بودم بیاد و پرستارم بشه. تنها پرستاری بود که اطباء باید پیشش درس پس می‌دادن. هزار کلمه توی ذهنم اومد تا بگم دارم می‌آم عشقم؛ اما همه‌ش رو نشخوار کردم و گفتم بیا! قطره اشکی از چشم نیلوفر چکید و برگه دیگری را بیرون کشید. فقط یک جمله به چشمش خورد و در انتهایش طرحی از یک چشم و قطراتی زردرنگ. شاید جای قطرات اشک راشا بود. «روحم خیلی درد می‌کنه، چه مرهمی برای درمانش جز تو؟» چشمی که مقابل نگاهش جان گرفت شبیه تصویری از چشمان خودش بود. اشک از نگاهش شره می‌کرد. برگه‌ها را ورق زد. روی یکی از آن‌ها خواند: «باران جای شرشر، به صورتم شرر می‌زد. دیگر گریه و آب مشخص نبود. تنها چیزی که در نگاهم نشست، جسم مچاله‌شده دختری بود که دقایقی پیش مرا از خواب پراند. من خودم را از او جدا کرده‌ام. نیلوفرم نباید ته مرداب بماند. حیف او! این منم که متعفنم. پس باید به سوی پرده آخر زنگی بروم.»

1  2  3  4  صفحه‌ی 1