داستانی عاشقانه، جستوجویی خستگیناپذیر، قصیدهای برای کتابها و کتابخانهها.
شهر و دیوارهای نامطمئنش با داستان زوجی جوان و بینام آغاز میشود، پسر و دختری نوجوان که عاشق یکدیگرند. روزی دختر ناپدید میشود و غیاب او ذهن پسر را تسخیر میکند. بدینگونه جستوجویی برای این عشق گمشده آغاز میشود که مرد را تا میانسالی و به سفری میان دنیای واقعی و دنیایی دیگر میبرد، به شهری مرموز، شاید خیالی، محصور با دیوارهایی که تکشاخها در آن پرسه میزنند، جایی که نگهبان دروازه تعیین میکند چه کسی میتواند وارد شود و چه کسی باید بیرون بماند، جایی که سایهها از وجود اصلیشان جدا میشوند. مرد با پیروی از رؤیاها و پیشآگاهیهای خود زندگیاش در توکیو را پشت سر میگذارد و به شهری کوچک و کوهستانی میرود. در آنجا مسئولیت کتابخانه را بر عهده میگیرد، صرفاً برای این که از وضعیت اسرارآمیز شخصی آگاه شود که پیش از او این شغل را داشته است. با گذر فصلها و افزایش تردید مرد دربارهی مرزهای نفوذپذیر میان دو دنیا با پسری جوان و عجیب آشنا میشود که به او کمک میکند تا ببیند در تمام این مدت چه چیزی را نادیده گرفته است.حقیقت را نمیشود در حالت سکون یافت؛ تغییر و حرکت مداوم لازم است. مگر همین، جوهرهی ناب تمام داستانهای عالم نیست؟