یکی از پیچیدهترین رویدادهای زندگی عشق است، گاه چنان ناگهانی مبتلایت میکند و آتشی در جانت برمیافروزد که آرام و قرار از کف میدهی.
مستانه دختری است زیبا؛ آنقدر زیبا که هرکه نگاهش به او میافتد، چشم از وی برنمیدارد. اما او دنبال معشوقی است که باهم همدل و همزبان باشند؛ مردی که مستانه را تنها برای روی زیبایش نخواهد. با تواناییهای دیگر او هم آشنا شود و به جای «پیدا کردن» هم، یکدیگر را کشف کنند.
شروع داستان واگن متروی شلوغی است که نگاه همه مسافران به اوست الا مرد جوانی که با خود خلوت کرده...