فرشتهزادهای میمیرد (مجموعه داستان)
معرفی محصول:
مردم شهر وقتی شنیدند شیطان از شهر گریختهاست، از خانههای خود خارج شدند و برای تماشای راهبه و فاحشه عریان به میدان اصلی شهر شتافتند. اما او چپقش را چاق کرده بود و آرام در خلاف حرکت شتابان جمعیت به سمت بلندترین ساختمان شهر گام برمیداشت. مردم چندین روز از ترس شیطان از خانههای خود خارج نشده بودند. بنابراین با شنیدن خبر فرار شیطان، انگار از اسارت آزاده شده بودند. آنها با تمام توان خود سریع و شادمان به طرف میدان اصلی شهر میدویدند. شیطان با اینکه خیلی سعی میکرد با این جمعیت شتابان برخورد نکند اما چندین تنه محکم خورد و با آخرینش چپقش به زمین افتاد. مرد، چپق را از روی زمین برداشت و با عذرخواهی به شیطان داد و با عجله از او پرسید: «راهبه و فاحشه عریان کنار هم دیدنیاند. نمیخواهی آنها را ببینی؟» شیطان، بیآنکه اجازه دهد مرد چشمهای او را ببیند، با متانت سرش را تکان داد و گفت: «دیدنیها دقیقا اینجاست.»
-از متن کتاب
115,000 تومان