معرفی محصول:
ﺳﺮ ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪ و در ﮐﺴﺮی از ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﺎ آن ﺑﻪ ﭘﺎﺧﻮاﺳﺘﻦِ آﻧﯽ و ﺗﻼش ﺑﺮای ﻗﻮرت دادنِ ﻟﻘﻤﻪ ی ﮐﺬاﯾﯽ رﻧﮕﺶ ﺑﻪ ﮐﺒﻮدی ﻣﺎﯾﻞ ﺷﺪ و ﺑﻪ ﺳﺮﻓﻪ اﻓﺘﺎد.
ﻣﯿﺘﺮا ﺑﻪ دادش رﺳﯿﺪ و ﭼﻨﺪ ﺿﺮﺑﻪ ی ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﺶ زد.
ﻧﻔﺴﯽ ﮔﺮﻓﺖ و ﻫﻤﺎن ﻃﻮر ﮐﻪ ﺳﻌﯽ در ﻣﻬﺎر ﮐﺮدنِ ﺳﺮﻓﻪ اش داﺷﺖ ﮔﻔﺖ:
_ﺑﻠﻪ…
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻧﺎﻣﺤﺴﻮس و ﮐﻤﺮﻧﮓ ﮔﻮﺷﻪ ی ﻟﺐِ ﭘﺴﺮ از ﭼﺸﻢِ ﻫﯿﭻ ﮐﺪاﻣﺸﺎن دور ﻧﻤﺎﻧﺪ.
_ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ اﯾﻦ ﺟﺰوه ﻣﺎلِ ﺷﻤﺎﺳﺖ!
ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎی ﮔﺮد ﺷﺪه ﺑﻪ ﺟﺰوه ای ﮐﻪ ﯾﻘﯿﻦ داﺷﺖ ﺟﺰ او نمی تواﻧﺴﺖ ﻣﺎل ﮐﺲ دﯾﮕﺮی ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﮕﺎه ﮐﺮد.
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎی رﻧﮕﯽ و ﻋﺠﯿﺐ و ﻏﺮﯾﺐ روی ﺻﻔﺤﻪ ی اوﻟﺶ، ﻋﺮق ﺳﺮدی روی ﺳﺘﻮن ﻣﻬﺮه اش ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ درآورد.
اﺧﻤﯽ ﮐﺮد و ﻋﺼﺒﯽ ﮔﻔﺖ:
_چرا… ولی یادم نمیاد به شما داده باشمش!
_درﺳﺘﻪ… ﺷﻤﺎ داده ﺑﻮدی ﺑﻪ دوﺳﺘﺖ و دوﺳﺘﺖ ﻫﻢ ﺑﻪ دوﺳﺘﺶ… ﺑﻌﺪ دوﺳﺖ دوﺳﺘﺖ ﻫﻢ داد ﺑﻪ دوﺳﺘﺶ…
ﺳﺮ ﺑﺎﻻ ﮐﺮد و ﺑﺎ ﻫﻤﺎن اﺧﻢ ﻫﺎی در ﻫﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎی ﺧﻨﺪانِ ﭘﺴﺮک ﺧﯿﺮه شد. پسر…
150,000 تومان