معرفی محصول:
عید که شد، پیرهن قرمزی با گلهای آبی برایش دوختند، دست و پایش را حنا بستند و با ویس مراد و خداداد پیش براخاص رفتند. مادربزرگ در آغوشش کشید، و بوییدش. چشمهایش کمسوتر شده بود. دستهای زبر مادربزرگ را بوسید. به اسپندهای نخشده، نگاه کرد. به گوشه اتاق نگاه کرد. مادربزرگ چند تا نقل چرکآلود که از مدتها قبل نگه داشته بود، توی دستش گذاشت. هتاو یاد آن وقتها افتاد که مادربزرگ برایش از عروسی نقل میآورد. مادربزرگ خودش نمیخورد. وقتی هم که میخورد، تا شب آب نمیخورد. میگفت:«وقتی آدم چیز خوب میخوره، نباید روش آب بخوره، تا مزهش خیلی بمانه تو دهن.»
42,000 تومان
35,700 تومان