عامره و هرمز (بر اساس حکایت اسب آبنوس از 1001 شب) عشقهای فراموش شده
معرفی محصول:
مرد جوان گفت:« آخ آخ، گفتی آسمون؟ تو پرواز کردی؟ من هم یه بار پرواز کردم تو آسمون.» هرمز سریع گفت:« واقعا؟ با چی؟ با اسب؟» مرد و زن جوان هر دو زدند زیر خنده. مرد گفت:«اسب؟ چی میگی؟ تو از کجا اومدی مرد؟ نه بابا. یه بار که از اسب افتاده بودم و چند جای بدنم شکسته بود و از درد داشتم میمردم، یه طبیب هندی اومد سراغم. اون دارچین و جوز هندی و قارچ خشک شده و عجیب رو کوبید، توی آب حل کرد و به من داد. باورت میشه چند روز رو هوا بودم؟ خوابیده بودم لای پتو، اما یه جورایی سبک شده بودم. انگار کلهام تو ابرها بود. ببینم تو چی خورده بودی؟» هرمز نفسی عمیق کشید و گفت: «بگذریم. فیلسوف بزرگ، برگردیم سر ماجرای عشق.»
47,000 تومان