معرفی محصول:
آبان از شرایط طلاق غیابی هم گفت که درست متوجه نشدم. وقتی آبان حرف میزد، یادم افتاد بارزان یک بار گفته بود یک دختر ایرانی تو قریه لبنانیها بوده که کلماتش را درست مثل من میشکسته و بعضی حروف را شبیه من کش میداده. یادم افتاد بارزان گفته بود توی قریه لبنانیها دختری بوده که همیشه من را به یادش میانداخته. بعد از این حرف من حتی جرئت نکرده بودم به چیزی فکر کنم و فقط پشتبند مکثی طولانی پرسیده بودم: «اون دختر رو خیلی میدیدی؟»
بارزان دیگر چیزی نگفته بود و من فهمیده بودم سکوتش یعنی خیلی.
دستم را روی صورتم گذاشتم و فهمیدم مثل مرده یخ کردهام.
25,000 تومان