راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی
معرفی محصول:
این کتاب شاید برای خودم عزیزترین کتابی باشد که ترجمه کردهام. کتاب را دوست عزیزی از انگلستان برایم آورد. خواندمش و بسیار دوستش داشتم. آن زمان که خواندمش ربط چندان شخصیای با من نداشت. زمانی که شروع به ترجمهاش، کردم، همسرم - هوشنگ گلشیری – خسته و فرسوده شده بود، اما هنوز نشان آشکاری از بیماری در کار نبود. اولین بخش را که ترجمه میکردم، شبها برایش میخواندم و با هم کلی میخندیدیم از طنز ظریف نویسنده. اما متن گرچه دربارۀ زندگی بود، موازی با مرگ هم پیش میرفت. بیماری او عیانتر میشد. ناگهان به وجهی خرافاتی که از طبیعتم دور بود، وحشتزده احساس کردم که زندگی ما انگار به موازات کتاب پیش میرود، پس پیش از آنکه نویسنده به مرگ برسد یا چهرۀ هولناک و باورنکردنی آن در افق نزدیک پدیدار شود، ترجمه را متوقف کردم، به این امید که سیر بیماری او را هم متوقف کنم.
هفتهها بعد او را از دست دادم. ماهها بعدش اصلا مغزم کار نمیکرد و نمیتوانستم زندگی عادی را از سر بگیرم. اما بالاخره چنانکه طبیعی است زندگی عادی کشانکشان مرا به کام خود کشید، دستکم ظاهراً. برگشتم به سروقت ترجمه. این بار انگار این کار نه ترجمه خاطرات نویسنده که نوشتن من بود از اعماق وجودم، از سویدای دل. مرد شاعر انگلیسیای که این اولین کتابش به نثر بود از پدرش نوشته بود، اما انگار من زن ایرانی مترجم از همسرم میگفتم.
350,000 تومان
297,500 تومان