دوست داشتم هر شب به پیادهروی بروم و دیگر داستانهای اوبابا (مجموعه داستان)
معرفی محصول:
در این گیرودار، چنان که خانم معلم پیشبینی کرده بود، به یاد اولین عکس دستهجمعی عمرمان افتادیم.
گاه و بیگاه آن را از میان دفترهای قدیمی بیرون میآوردیم و التماسش میکردیم معنای هستی را بر ما آشکار کند. آن عکس هم ما را به یاد سرنوشت خوسه ارگی میانداخت، همان همکلاسیمان، آن پسرک خندهروی ایستاده بر میانه پلههای سنگی، که در نهایت در پاسگاه پلیس تحت شکنجه قرار گرفت و مرد.
البته پاسخهای آن عکس همیشه هم غمانگیز نبود.
بلکه همیشه در تایید آن ضربالمثل قدیمی بود که زندگی یعنی تغییر، و تناقضاتی که از این تغییرات برمیخیزد، لبخند به لبمان میآورد. مانوئل، بهترین جنگجوی ما در نبرد علیه دختران مدرسه متوسطه، سرانجام با یکی از آنها ازدواج کرد و حالا زنذلیلیاش شهره آفاق بود. مارتین و پدرو ماریا، دو برادری که هیچگاه به کلاسهای دینی نمیآمدند، حالا هر دو مبلغ مذهبی شده بودند و در آفریقا زندگی میکردند.
«سوالاتی که آچاگا پیش میکشد جهانشمول و فارغ از زمان هستند. داستانهای این اثر به طرز شگفتآوری نو و بسیار درهمآمیختهاند. آچاگا با قدرت قلم خود ما را مسحور میکند.»
56,000 تومان