حالا میبینید چه سرعتی داریم
معرفی محصول:
داشتم با هند حرف میزدم، یکی از دو رفیق شفیقم، همانی که هنوز زنده بود، و داشتیم برای رفتن نقشه میکشیدیم. آن موقع، روزهای خوب و هفتههای خوبی در کار بود که وانمود میکردیم به هر صورت خیلی هم خوب بوده که جک زندگی کرده، که زندگیاش، به همان صورت کوتاهشده هم، زندگی کاملی بوده است. آن روز از آن روزها نبود. من قدم میزدم و هند میدانست که دارم قدم میزنم و میدانست که قدم زدنم چه معنایی دارد. وقتهایی که حساب و کتاب میکردم یا نقشه میکشیدم، اینطوری قدم میزدم و بند انگشتهایم را توی هم میکردم و انگشتهایم را، آرام و بدون نظم خاصی، درقی به صدا درمیآوردم و از گوشه غربی آپارتمان راه میافتادم و در ورودی را قفل و باز میکردم و بعد به سمت شرق آپارتمان، به سمت در شیشهای کشویی ایوان چوبی پشتی آپارتمان میرفتم و سریع بازش میکردم و سرم را از آن بیرون میدادم و بعد دوباره میبستمش...
65,000 تومان