معرفی محصول:
حکایات بسیاری دربارهی عبور از مرز شنیده بودم، اما گزارش رها و آن عکس حکایت نبود. روایت مصوری بود از مرگ سفید سیزده انسان خزیده در کنار هم یا تکافتاده و دور از دیگران. تصویر روشنی از امیدهای مدفون، خاطرات یخزده، چشمان بازمانده به سوی آسمان، دستان تهی مشتشده. تصویری دور و نزدیک. سربندها، کلاهها، ژاکتها، پوستینها، شنلها و پتوها نتوانسته بودند از آن سیزده نفر در برابر کولاک سرنوشت محافظت کنند. انگار آن تنهای بی جان فریاد میزنند هر کجا بروی سرنوشت تعقیبت میکند و ناغافل هلت میدهد تا زمین بخوری و استخوانهایت بشکند یا پیش تر از تو میدود و در اولین فرصت جلو پایت چاهی حفر میکند تا با مخ سرنگون شوی ته چاه. سرنوشت گاهی تیر و تفنگ و بمب است، گاهی برف و یخ و کولاک . گاهی موج دریا... آخ! باز هم دریا... سرما نفسم را گرفته بود. در هوای بهاری همراه با آن سیزده نفر میلرزیدم.
62,000 تومان