معرفی محصول:
... صبح روز بعد از مرگ گوته، میل شدیدی در من چنگ انداخته بود که بار دیگر در جسم خاکیاش نظر کنم. خدمتکار وفادارش، فریدریش، در اتاقی را که پیکر او قرار داشت برایم باز کرد. به پشت دراز کشیده بود، انگار خواب بود؛ آرامش و اطمینان عجیبی بر چهره نجیب و آسمانیاش حاکم بود. ابروانش او را غرق در اندیشه نشان میداد. دلم میخواست طرهای از گیسوانش را به یادگار برچینم؛ اما وقار و متانتاش اجازه چنین جسارتی را به من نداد. بدنش برهنه بود، آن را تنها در پارچه سفیدی پوشانده و در اطرافش تکههای یخ نهاده بودند، تا جسد را تا حد امکان تازه نگه دارد. فردریش پارچه سفید را کنار زد، و من با دیدن جسم پاکش دچار حیرت شدم.
سینهای قدرتمند، فراخ، و ستبر؛ دست و پایی کشیده و بلند، و تا حدی عضلانی؛ پاهایی استوار، و به غایت شکیل؛ در هیچ جای بدنش نشانی از آماس، تکیدگی، و زخم نبود - پنداری در آفرینش او خطایی بر قلم صنع نرفته است. انسانی کامل و سخت زیبا در برابر چشمانم بود؛ زیبایی ظاهریاش سبب شد که برای لحظاتی فراموش کنم که روح نامیرا این جسم خاکی را ترک کرده است. دستم را روی قلباش گذاشتم - سکوت محض بود - برگشتم، بغض خفتهام ناگاه ترکید...
38,000 تومان