معرفی محصول:
نمیدانست چرا خواب این یکی را میدید. خواب میراحمد کاشی از بزرگان نقطویان. نه به شکل خودش؛ آهویی میدید که به او خیره بود، گاهی کبوتری و چند کرت به شکل جوانی خوشچهره، اما نمیدانست چرا همیشه وقتی بیدار میشد میراحمد کاشی به یادش میآمد. «علت، حرفهای او بود حتما.»
قراولی با لگد در خانه میراحمد را باز کردند و او پا به حیاط گذاشت. میراحمد به ایران آمد و گفت: «خوش آمدید، قبله عالم.»
از دو پله ایوان بالا رفت. میراحمد جلو آمد، خم شد دست او را ببوسد، کنارش زد و پا به اتاق مهمان گذاشت. نگاهش به دایره چهاربخش و نقطه میانش بر دیوار افتاد. میراحمد به اتاق آمد. رو گرداند به میراحمد که روبه رویش دست به سینه ایستاده بود. گفت:«میراحمد میخواهم بکشمت.» میراحمد گفت: «ما را از کشتن بیمی و از مردن باکی نیست، چه به ما یقین حاصل است که بعد از مرگ در اندک زمانی به صورت بهتر از این درمیآییم و در هر آمد و رفتی کمال دیگری حاصل میکنیم. من چند نوبت به این دنیا آمده و رفتهام.»
«بازگشتی در کار نیست، میفرستمت به جهنم.»
179,000 تومان
152,150 تومان