جنگی که بالاخره نجاتم داد


:ویژگی‌های محصول


معرفی محصول:

می‌دانستم مادرم، مام، شب‌ها توی کارخانه مهمات جنگی کار می‌کند . می‌دانستم هر شب موج‌های وحشتناک و شدید بمب‌ها روی سر لندن روان است. می‌دانستم آلمانی‌ها کارخانه‌ها را هدف می‌گیرند، مخصوصا کارخانه‌های تسلیحات را. من خودم توی بمباران گیر افتاده بودم. دیوارهای آجری بالای سرم منفجر می‌شدند. بعدش شیشه خرده شده مثل برف خیابان‌ها را می‌پوشاند. برای همین می‌دانستم ممکن است مام بمیرد. ولی باور نمی‌کردم. با وجود همه بمب‌ها. فکر می‌کردم مام تا ابد زنده می‌ماند. فکر می‌کردم من و جیمی هیچ‌وقت آزاد نمی‌شویم.

299,000 تومان


کالاهای مشابه

همراهش خریداری شده


نظرات شما

لطفا شماره موبایل را جهت اطلاع رسانی وارد نمایید: