مریم سمیع زادگان


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
سال کلاغ
  • 58,000 تومان
  • با تخفیف: 58,000 تومان
آقادار
  • 30,000 تومان
  • با تخفیف: 30,000 تومان
حاجی نرگس
  • 22,000 تومان
  • با تخفیف: 22,000 تومان
من رعنا هستم
  • 22,000 تومان
  • با تخفیف: 22,000 تومان
2 کوچه بالاتر
  • 25,000 تومان
  • با تخفیف: 25,000 تومان

سال کلاغ

  • 58,000 تومان

خانم محترم، به تازگی شنیده‌ام داستان جدیدتان درباره من است. حقیقتش این است که بسیار متعجب شده‌ام. من شما را نمی‌شناسم، نمی‌دانم در زندگی‌تان چقدر از دست داده‌اید، چه تجربه‌هایی داشته‌اید. اصلا می‌دانید همه چیز یک آدم بودن یعنی چه؟ تا به حال کسی همه چیزتان بوده؟ می‌دانید از دست دادن همه چیز چه معنایی دارد؟ می‌دانید آدم وقتی همه چیزش را از دست می‌دهد چه حالی دارد؟ می‌دانید به آدمی که همه چیزش را باخته می‌گویند پاک‌باخته؟ می‌دانید آدم پاک‌باخته سر نترس دارد؟ می‌دانید سر نترس آدم پاک‌باخته از شجاعت ذاتی‌اش نیست؟ می‌دانید او نمی‌ترسد چون چیزی برای از دست دادن ندارد؟...

آقادار

  • 30,000 تومان

مجری ساعت را اعلام می‌کند. موسیقی ملایمی پخش می‌شود و گوینده با ناز می‌پرسد: «تا به حال فکر کرده‌اید بعد از شما دنیا چطور می‌گذرد؟» دوباره موسیقی پخش می‌شود، صدای زن غم دلنشینی دارد: «برای آن که بدانی جهان بر تو می‌گذرد، گاهی در آینه نگاه می‌کنی و تارهای سفید مو و چین‌وچروک دور چشمت را می‌شماری. برای آن که بدانی جهان با تو می‌گذرد، گاهی تقویم‌های کوچک جیبی قدیمی سال‌های دور ردیف‌شده روی هم توی گنجه را برمی‌داری و ورق می‌زنی. به روزهای رفته نگاه می‌کنی و آهی از نهادت برمی‌خیزد. فرق نمی‌کند، از سر حسرت گذشتن روزهای خوب یا یادآوری ناخوشی بعضی روزها. هر چه بوده، خوب و بدش گذشته و رفته. برای این که بدانی جهان بر تو و با تو می‌گذرد و بی‌شک بی‌تو نیز می‌گذرد، به آگهی‌های ترحیم روی دیوارها نگاه می‌کنی و به قبرهای توی خاکستان. باورت می‌شود بدون تو هم جهان می‌گذرد و آب از آب تکان نمی‌خورد.» ملا با غیظ می‌گوید: «به درک.» دست پیش می‌برد و پیچ رادیو را می‌چرخاند.

حاجی نرگس

  • 22,000 تومان

حاجی نرگس پاهایش را دراز می‌کند و زیر لب آخی می‌گوید. استخوان‌هایش با هر تکانی که می‌خورد صدا می‌دهد؛ صدایی مثل صدای زیر پا ماندن برگ‌های پاییزی. سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «این پیری عجب چیز بدی است. می‌خواستند دعایمان کنند، می‌گفتند پیر بشوی جوان. انگار همه آن دعاها به درگاه خدا رسیده. قربان کرم‌اش. شبیه کفتار شده‌ام.» دست می‌برد پشت سرش، گره شل‌شده لچک را باز می‌کند و آن را روی دامنش می‌گذارد. سکه‌های آویزان به آن جلینگ جلینگ صدا می‌کند. با دهان باز گیس سفید و حنایی‌اش را آرام‌آرام باز می‌کند. با ابرو استکان چای را نشان می‌دهد و می‌پرسد: «یک چای دیگر می خوری؟» حاجی نرگس متوجه نگاه من به گوشواره‌ها می‌شود. با سرانگشت، یاقوت خوش‌رنگ آن را نوازش می‌کند و می‌پرسد: «دوستش داری؟» از تماشای سرخی گوشواره‌ها قند توی دلم آب می‌شود، تا جایی که می‌شود می‌کشم آن خیلی را، ابروهایم ناخودآگاه می‌رود بالا: «خیلی.» با شوق و ذوق چهارزانو می‌نشینم و دستم را زیر چانه‌ام می‌زنم: «گوشواره‌هایت من را یاد بچگی‌هایم می‌اندازد. عقل که نداشتم، فکر می‌کردم دانه انار است.»‌

من رعنا هستم

  • 22,000 تومان

داستانش مفصل است. با این که به خودم قول داده‌ام دیگر به اسم رعنا فکر نکنم، اما ته دلم دوست داشتم یازده سالگی‌ام طوری دیگری می‌گذشت و آن اتفاق‌ها نمی‌افتاد و خانواده پرجمعیت ما اسم رعنا را به رسمیت می‌شناخت و حداقل یک نفر، فقط یک نفر از آن‌ها برای دل خوشکنک هم شده، یک‌ بار من را به این اسم صدا می کرد. به هر حال آن ماجرا آن‌ قدر حیاتی بود که از مهم‌ترین آرزوی عمرم گذشتم و آن جریان و آن قهر و آشتی‌ها آن‌قدر برایم مهم بودند که همه جزئیاتش برای همیشه توی خاطرم ماند. همان هم باعث شد سعی کنم دیگر به اسمی توی خاطرم ماند. همان هم باعث شد سعی کنم دیگر به اسمی جز اسم «نغمه» فکر نکنم. اسم قمر را از همان ابتدا دوست نداشتم. خیلی زود از انتخاب اسم نغمه پشیمان شدم. درست یادم نیست چند ساله بودم و اولین بار چه اتفاقی افتاد و چه کسی اسمم را پرسید که سینه دادم جلو و گفتم :«من رعنا هستم...»

2 کوچه بالاتر

  • 25,000 تومان

کنار پنجره ناهار می‌خورم. کلاغ پر می‌زند و می‌آید روی هره‌ی پنجره می‌نشیند. هیچ‌وقت آن‌قدر نزدیک نیامده بود. گوشت غذا را می‌گذارم کنار پنجره. با پرش‌های کوچک نزدیک‌تر می‌شود. گوشت را برمی‌دارد و عقب‌ می‌رود. با پایش گوشت را نگه می‌دارد و به آن نوک می‌زند. او گوشتش را می‌خورد و من پلوی بدون گوشتم را. میرزا آقا از توی حیاط با تعجب نگاهم می‌کند و می‌گوید: «جل‌الخالق، دوستی آدم با کلاغ؟!...» کلاغ از صدای میرزا آقا می‌ترسد، گوشت را رها می‌کند و می‌پرد بالای شاخه، بعد هم لب دیوار. سرش را کج می‌کند، نگاهش غمگین است. نگاه تمام کلاغ‌ها غمگین است. انگار می‌دانند دوستی‌ آدم با کلاغ نمی‌شود.

صفحه‌ی 1