چشمبادمجانیها (داستانهای خبیث 3)
معرفی محصول:
ثانیه خانم یک برج سی طبقه خالی داشت. صبحها از وقتی بیدار می شد تا شب، یک ثانیه هم، یک جای برجش بد نمیشد. ثانیه اول میرفت کنار پنجره. اگر کلاغی، کبوتری، چیزی آن دور و بر بود، با تفنگش میزد. ثانیه بعد میدوید و شکارش را میآورد و آبپزش میکرد و میخورد. ثانیه بعد کفشهای پاشنه سی سانتیاش را پایش میکرد و تلق و تلق به طبقههای خالی برجش سر میزد. همه را مسخره میکرد. یک سطل آب روی گربهها خالی میکرد. مرچهها را با نوک کفشش شوت میکرد. از پنجره تف میانداخت به پروانههایی که دستش به آنها نمیرسید.
40,000 تومان