معرفی محصول:
و دوباره شروع به تداعی خاطرات کردند. دخترکانی پاک، چون سوسن سفید را تداعی کردند که با لباس سیاه راهبهها تک و تنها در پارک های مملو از برگ های پاییزی با دلتتنگی پرسه میزدند، دخترکانی که در عین بدبختی خوشبخت بودند. و نیز مردانی را تداعی کردند که مغرور و پر انرژی، اما دردمند و خواهان عشق و همدردی دلسوزانهی زنانه بودند.
این تصاویر تداعی شده اندوه بار بودند اما در اندوهشان عشق به مراتب پاک تر و زلال تر تجلی مییافت. این عشق، عظیم مانند جهان، درخشان چون خورشید و به طور سحرآمیزی زیبا در برابر دیدگانشان بالید، و زیباتر و تواناتر از آن چیزی نبود.
زینچکا پرسید:
برای کسی که عاشقشید حاضرید بمیرید؟
نیماوتسکی در حالی که خیره و صمیمانه به او مینگریست قاطعانه پاسخ داد:
بله، حاضرم! شما چی؟
بله، من هم.
دختر به فکر فرو رفت و ادامه داد:
زیرا این به راستی مایهی سعادت است، مردن به خاطر کسی که عاشقشی! خیلی دلم میخواست.
نگاهشان با هم ملاقات کردند و چشم در چشم شدند، چشم هایی زلال و آرام که پیامی خوب و نیکو به یکدیگر میفرستادند، لب ها میخندیدند.
48,000 تومان