معرفی محصول:
توم بیآنکه به من نگاه کند دستم را گرفت.
‹‹پابلو من از خودم میپرسم... از خودم میپرسم آیا راست است که آدم نیست و نابود میشود؟››
من دستم را بیرون کشیدم و گفتم:‹‹کثافتمآب. میان پایت را نگاه کن.››
به قدر یک حوضچه آب بین پاهایش بود و قطرهها از شلوارش میچکید.
به حال وحشتزده گفت: این چیست؟
گفتم تو شلوارت شاشیدی.
از جا در رفت و گفت:‹‹راست نیست. من نمیشاشم. من چیزی حس نمیکنم.››
50,000 تومان