دانته به زبان ساده (کمدی الهی) دوزخ برزخ بهشت
معرفی محصول:
با دیدن آن صحنههای غیرعادی و هولناک، به همراه ویرژیل از آنجا دوری جستیم.
بدینگونه «بیشه خودکشی» را ترک کردیم و به بیابانی برهوت رسیدیم. سحرایی خشک با شن و ماسه سوزان. بارانی از آتش به طرز آرام و مداوم، بدون هیچ وقفهای، بر سر افرادی که در حال سوختن بودند میریخت. پرسیدم: این نفرینشدگان کیستند؟
«اینان سه گروه هستند: منحرفان جنسی، رباخواران (که بدون انجام کاری به ثروت رسیدهاند)، و کفرگویان و بددهنان که با خداوند به گردنکشی پرداختتند.» آن ارواح همگی برهنه بودند. با بدنهای سوخته، گریان و نالان از بارش مداوم آتش. با زجر و درد به این طرف و آنطرف میرفتند تا مفری پیدا کنند و خود را از آتش برهانند. اما دریغ! نه چتری. نه پوششی، و نه سایبانی.
شکافی بزرگ، حلقه هفتم و هشتم را از هم جدا میکرد. صدایی که از داخل تاریکیها میآمد. آن صدا، غرش جریان آب سرخرنگی بود که از رود "فلجتون" به اعماق جهنم ریخته میشد. به اطرافم نگریستم. هیچ جا و هیچ راهی که رفتن به حلقه هشتم را آسان کند وجود نداشت. ویرژیل طنابی را که به کمر بسته بود به پایین انداخت. لحظهای بعد، موجودی غولآسا در برابرمان ظاهر شد. با چهره آدمیزاد و پیکر اژدها. او «جریون»، مظهر حقهبازی و کلاهبرداری بود. ویرژیل به من نهیب زد: «ترس به خودت راه نده! این تنها راه است برای پایین رفتن. روی دوشش سوار شو!» با شنیدن این سخنان لرزه اندامم افتاد و با تردید روی شانه جریون سوار شدم. ویرژیل حال مرا درک کرد و مرا محکم بغل کرد و فریاد برآورد: «حرکت کن جریون!» جریون دایرهوار شروع به پرواز به داخل شکاف دوزخ کرد.
35,000 تومان