معرفی محصول:
ناگهان، چشمهایم دیگر در تاریکی نبود. قلب یازده سالهام در سینه، از ترس بالا و پایین میپرید.
- ای مسیح مهربان با برهای روی شانهها، مرا در امان دار!
نور شدیدتر میشد. شدید و شدیدتر. و هر چه شدیدتر میشد، ترس من هم بیشتر میشد؛ حتی اگر میخواستم هم نمیتوانستم فریاد بکشم.
همه در آرامش، خواب بودند. همه اتاقها با درهای بسته در سکوت نفس میکشیدند.
روی تختم نشستم و پشتم را به دیوار تکیه دادم. چشمهایم چنان خیره شده بودند که نزدیک بود از کاسه در بیایند.
200,000 تومان
170,000 تومان