ارواح اتاق زیر شیروانی (مجموعه داستان)
معرفی محصول:
ظهر بود. پسر بچه از بدن پرهیبت و تنومند پدرش که روی صندلی وسط حیاط در حال چرت زدن بود، بالا رفت. پدر بدون آنکه چشمهایش را باز کند لبخندی زد و بدنش را سفت و محکم کرد تا برای بازی پسرش صلابت و سختی یک کوه را داشته باشد. پسربچه با اتکا به برآمدگی پاها، پهنای سینه، بازوان و شانههای قوی و ستبر پدرش، درست مانند صخرهای از او بالا میرفت. وقتی به قله پوشیده از برف سر رسید، پسر هیچکس را ندید. بغض کرد. صدا زد:
- پدر! پدر!
15,000 تومان