داستان در زمان جنگ جهانی دوم میگذرد، وقتی که نازیها کشور چک را اشغال کردهاند. زن جوانی که در پراگ پزشکی تازهکار است، از سر دلبستگی به استاد میانسالش، عضو گروه کوچک پارتیزانی آنها شده و برایشان نامه و اعلامیه جابهجا میکند.
«ژلاری، آن آشیان کوچک، زیستگاه میگسارها و برادران آشوبگر و قاچاقچیها، مغلوب شور و احساسات شد؛ چرا که ثابت شد تاریخش از دل جنگلها و شکاف صخرههایش بیرون میآید؛ تاریخ طویلی - طویل دست کم برای آن مکان - که بوی اجساد متعفن از آن ساطع میشد.»