انی بیرز در زندگی خود چیزی کم ندارد. خانهای رویایی، شوهری دوستداشتنی و دختری زیبا دارد. روزی که انی دخترش را به مطب دکتر میبرد روزی است مثل هر روز دیگر تا اینکه انی تصادف میکند و چند ساعت بعد وقتی در بیمارستان بههوش میآید و سراغ دخترش را میگیرد، دکترها به او میگویند که او اصلا بچه نداشته است. انی به زودی متوجه میشود زندگیاش کاملا فرق کرده است و او و همه نزدیکانش شخصیت متفاوتی پیدا کردهاند و داستان زندگیاش انگار از نو نوشته شده است.