شرکتها که متولد میشوند، کار خود را در مقام شورشی آغاز میکنند. رویای همه آنها این است که روزی به سازمانی بزرگ و حرفهای تبدیل شوند. اما پس از مدتی گرفتار پارادوکس رشد میشوند: «رشد باعث ایجاد پیچیدگی میشود و پیچیدگی خود قاتل خاموش رشد است.»
شرکتهای نوپا در سفر پر ماجرایشان برای بزرگ شدن، ذهنیت مؤسس را از دست میدهند و در نتیجه رشدشان متوقف میشود؛ به بیان دیگر، رشد رشد را نابود میکند.
زمانی میرسد که اگر از برخی مؤسسان سؤال شود که آیا اکنون حاضرید در سازمانی که خودتان تاسیس کردید استخدام شوید، پاسخ منفی میدهند. چه چیز باعث میشود کار شرکتها به اینجا برسد؟