سانسور مبارزه را نابود نمیکند بلکه آن را یک جانبه میکند، مبارزهای آشکار را به مبارزهای پنهان تبدیل میکند، مبارزه بر سر اصول را به مبارزه اصول بدون قدرت با قدرتی بدون اصول تبدیل میکند. سانسور حقیقی که بر ذات آزادی مطبوعات استوار است، همانا نقد است. این دادگاهی است که آزادی مطبوعات از خودش ایجاد میکند. سانسور نقدی است که در انحصار حکومت قرار میگیرد. اما آیا هنگامی که سانسور نه علنی بلکه سرپوشیده است؛ هنگامی که نه تئوریک بلکه عملی است؛ هنگامی که نه فراتر از احزاب بلکه خود یک حزب است؛ هنگامی که نه چون چاقوی تیز خرد بلکه قیچی کند خودسرانگی است؛ هنگامی که نقد میکند اما خود بدان تسلیم نمیشود؛ هنگامی که در جریان تحقق خویش خود را انکار میکند؛ و سرانجام هنگامی که آن قدر غیر انتقادی است که به نادرست فرد را جایگزین خرد عمومی، فرمانهای مستبدانه را جایگزین اظهارات منطقی و لکههای مرکب را جایگزین لکههای نور خورشید، محذوفات نادرست سانسورچی را جایگزین ساختارهای ریاضی، و قدرت زمخت را جایگزین استدلالهای تعیینکننده میکند، خصوصیت منطقی خود را از دست نمیدهد؟