جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
د اسنت غرق در خیالات و خاطرههای درهم و آشفته بود؛ بخار سوزانی از آتشدان لبریز از هیزم برمیخاست و در اتاق پخش میشد؛ پنجره را نیمهباز کرد. آسمان، به سان خیمه عظیمی هم نقش پوست قاقم، با زمینهای سیاه و گلگلهای سفید، در برابرش قد افراشته بود.