سلام! من ایزیام، تنها دختر پدر و مادرم و دانشآموز کلاس چهارم «ج».
چند تا دوست خوب دارم که با هم به یک مدرسه میرویم. اما مشکلاتی هم دارم؛ مثلا این که خیلی وقتها مامان، بابا و معلمها حرفهای من و دوستهایم را باور نمیکنند. البته این موضوع اصلا باعث نمیشود که ما درباره چیزهای مشکوک تحقیق نکنیم. با ما همراه باشید تا شما هم نتیجه تحقیقهایمان را بفهمید.
ماجرای این کتاب درباره رفتارهای عجیب و غریب خانم معلممان است، چون او یکهویی با ما مهربان شده. اما او همان معلمی است که وقتی میسی از روی صندلی افتاد، پوزخند زد. بعد هم سر و کله خرس تدی روی میزش پیدا شده که روی شکمش نوشته «تو بینظیری!» و خب خانم جونز آدمی نیست که خرس تدی داشته باشد، چون او از همه سگها متنفر است و میگوید گربهها شبیه آدمهای بیریخت هستند.
ما فکر میکنیم خانم جونز آدمفضایی شده و میخواهد ما را هم به موجودات فضایی تبدیل کند! البته تلاش میکنیم بفهمیم چه نقشهای برایمان کشیده، ولی تا وقتی که از کلکش باخبر شویم... فرار کنید!