روایت پریمو لوی، که از تجربهی زندگی وی در اردوگاههای کار اجباری و مرگ برآمده، گرچه گویی بیشتر با خونسردی شیمیدانی نوشته شده که مصالحئ کارش مواد منفجره است، در مسیر خود بارها و بارها به شعر پهلو میزند و از روزمرگی و ابتذال میگیرد، زیرا کار وی -همچون کار شاعر- کوششی است متهوارنه برای گنجاندن واقعیت مهارگسیختهی اردوگاه مرگ در دل زبان، این تنها ظرف و امکان مفلهمه نزد آدمیان.
قطعهای از کتاب:
باور به اینکه در پس زندگانی مقصودی نهفته است در تار و پود وجود آدمی ریشه دارد و از خصایص ذاتی اوست. انسانهای آزاد بر این مقصود نامهای بسیاری مینهند و در باب ماهیت آن بسیار میاندیشند و سخن میگویند. اما مسئله نزد ما صورت سادهتری دارد.
امروز و در اینجا تنها ”مقصود” ما رسیدن بهار است.