بزرگترین دستاورد افلاطون در ضیافت این است که پایگاه تئاتر به مثابه هنری ویژه گروهی خاص را متزلزل میکند.
شاید در فرهنگ نوشتاری یونان او از نخستین کسانی باشد که زندگی را سراسر صحنه تئاتر میداند.
اینک ودراف در ضرورت تئاتر یکبار دیگر از همین زاویه به تئاتر مینگرد. او تماشای دیگران و تماشایی کردن خود را هنر و نوعی کارورزی در زمینه رشد دموکراسی میداند، به معنایی همان کاری که سقراط در خیابانهای آتن میکرد.
در عین حال، ودراف تماشای دیگران و تماشایی کردن خود را هنری میداند که «از راه پرورش منش انسان» با علم اخلاق پیوند نزدیکی دارد.
ضرورت تئاتر پاسخیست به اتهام افلاطون علیه وجه تقلیدی هنر که در تئاتر خیلی به چشم میآید؛ هنری که، به عنوان یک رخداد، در همه صحنههای زندگی مانند عروسی، فوتبال، و تئاتر حضور دارد.