در یک شب زمستانی، بچه گربهای نارنجیرنگ به کتابخانه عمومی اسپنسر آیووا پناه میآورد و صبح روز بعد، ویکی مایرون، مدیر کتابخانه، او را پیدا میکند. مایرون مادری تنهاست و با مشکلات زیادی از جمله سرطان سینه، مرگ اعضای خاناوده و همسری الکلی دست و پنجه نرم میکند؛ دویی از همان لحظه اول قلب او و تمام کارکنان کتابخانه را تسخیر میکند و نوزده سال تمام همراه لحظات تلخ و شیرین آنها میشود. دویی با مایرون قایمباشک بازی میکند و ذهن او را میخواند و با حس ششم قویاش میتواند تشخیص دهد چه کسی در لحظه بیشتر به او نیاز دارد.
دویی، گربه کتابخانه، رفته رفته شهرت جهانی پیدا میکند و به چهرهای محبوب در رسانهها تبدیل میشود.او دیگر فقط یک دوست نیست، بلکه مایه افتخار جامعه کشاورزانی است که در تلاشاند بحران اقتصادیای را که مدتهاست گریبانگیرشان شده، پشت سر بگذارند. این کتاب نه تنها به خاطر زنده نگه داشتن یاد یک گربه نوشته شده، بلکه نامهای است عاشقانه برای کتابداران و کتابدوستان.