ویدا چراغیان


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
رویای پرواز
  • 75,000 تومان
  • با تخفیف: 75,000 تومان
عروس اورامان
  • 102,000 تومان
  • با تخفیف: 102,000 تومان
آوای حسرت
  • 59,000 تومان
  • با تخفیف: 59,000 تومان

رویای پرواز

  • 75,000 تومان

«رویای پرواز» روایتگر زندگی آدمهایی‌ست که بی‌رحمانه به اسارت درآمده‌اند. نه با قفل و زنجیر که اگر چنین بود کلیدساز چاره می‌اندیشید و آهن‌بُر زنجیر می‌درید. اسارتی نامرئی از جنس ذهن و نيّت پلید آدمها. از آن جنسهای بُنجلِ ساخت دست بشر که در میدان جنگ زندگی گیج و منگ بمانی و ندانی چطور یک عمر در زندان تاریک دلهایشان حبس شده‌ای و ناکام مانده‌ای. از رویاهای شیرین و دلنشین دو دوست میگوید که گاهی با قساوت و خودخواهی دیگران به باد می‌رود گاهی هم با هجوم نامراد روزگار. از عاشقانه‌هایشان، خاطراتشان، شادی‌هایشان… از پرواز بی‌پایان مسافرینی می‌گوید که با یک دنیا امید و آرزو سوار بر بال طیاره‌ای شدند که از ابتدا مقصد و فرودی نداشت. خطای انسانی یا غیر انسانی‌اش مهم نیست وقتی آدمها در سوگ عزیزی میمانند. اما میان این آشفته‌بازار زندگی که هر طرفش را کسی به دست می‌گیرد عشق با همان ظرافت و زیبایی ذاتی‌اش همچون پیچکی ترد و سبز به بدنه‌ی آنها می‌پیچد و دلهایشان را گرم می‌کند. شیرینی و حلاوت این عشق تیرگی‌ها و زخمهای روزگار را التیام میدهد و عاشقانه‌ای بس لطیف می‌سازد تا مرهم قلب‌های شکسته‌شان باشد

عروس اورامان

  • 102,000 تومان

دانه‌های ریز باران که حالا عجولانه به روی چهره‌شان می‌نشست، حرارت و التهاب قلب‌هایشان را تعدیل می‌کرد. دستش را بالا برد و به کمک آوات از روی زمین بلند شد. نگاهش برای چند ثانیه به چشمان غبار گرفته او خیره ماند. هنوز دستش در دستان گرم و نیرومند او جا خوش کرده بود. هنوز ابرهای سمج آسمان در تکاپو بودند و خیال رفتن نداشتند و هنوز هم با همه تلخی‌های روزگار، قلبش دیوانه‌وار برای بودن با او می‌تپید. ای کاش ساعت‌ها کش می‌آمدند و این لحظه‌ها را جاودانه می‌کردند. دستش بی‌اراده روی صورت روژان نشست و قطره‌های باران را از روی گونه‌های تب‌دارش گرفت. موهای نمناک خرمایی رنگش را که مواج و رقصان از زیر شال طرح‌دارش بیرون ریخته بود از روی صورتش کنار زد و گفت: ...

آوای حسرت

  • 59,000 تومان

تو چه می‌دانی که در پشت این چهره امروز من چه روزها و روزگارانی پنهان شده است: هر نگاه حسرت‌بار، هر آرزوی نداشته زخمی شد بر دل صدپاره و باقی ماند و شد آنچه که امروز هستم و تو نمی‌بینی! تو چه می‌دانی که حسرت‌های نشسته بر دل چگونه می‌تواند ساده‌ترین آدم‌ها را به راه‌های بی‌فرجام برد با این خیال خام که میانبری هست، پنهانی تا مرا به آن مقصود دست‌نیافتنی برساند. شاید هم نمی‌دانی که خام‌دلان دست کم می‌گیرند روزگار و بازی‌هایش را به خیال آن که با ترفند و زرنگی به زمان و زمانه هم رودست خواهند زد و یک‌شبه می‌رسند به آن ره صدساله غافل از آن که بازیگری به نام روزگار چون ما خوش‌خیالان، بسیار دیده است و خواهد دید و مجالی برای بازی و بازیگردانی به ما نمی‌دهد. گذشت، تا آن زخم‌های مانده بر دل تبدیل شدند به حسرت‌های فروخورده که نه صدایی دارند و نه آوایی ساکت و صامت، فقط بر دل می‌مانند.

صفحه‌ی 1