«خواستیم، میفروشیم، خواستیم، میخریم. اگر نخواهید کار کنید، صبر میکنیم، اگر اعتصاب کنید، کسان دیگری استخدام میکنیم. حرفگوشکنترها و مستعدترها را حمایت میکنیم. در مقابل حرفگوشنکنها و کلهشقها را با چماق پلیس دولتی، موزِر و كُلت کارآگاههای دفاتر خصوصی از خجالتشون درمیآییم . . . . . . این امید واهی کارگران که در آینده به آلافالوفی میرسند، امیدی که در قصههای پرحرارت مربوط به میلیاردرهایی که از شغل واکسی و نظافتچی شروع کردهاند، مدام نشخوار میشود؛ و البته چیزی شبیه قلعههایجنگیسرپیچبسیاریازخیابانها–وکلمهیمخوف«دیپُرت»– همهی اینها با هم، هرگونه امید موجهی را به برافروختن آتش یک انقلاب در آمریکا بسیار دور از انتظار میبرد. مگر اینکه اروپای انقلابی از پرداخت بدهی امتناع ورزد. این است که آموختن تکنولوژی آمریکایی و تلاش برای کشف دوبارهی آمریکا (برای اتحاد شوروی) وظیفهی هر مسافری است که مسیرش به آمریکاها افتاده»