گرامافون قدیی آقا که سوغات هوشنگ از فرنگ بود، بعد از مرگش با چند صفحه آن هم به زبان خارجی، شده بود سرگرمی من و خانمجان. فقط یک صفحه وطنی داشتیم که همایون از تهران آورده بود و روی سطح قرمزش، نوشته بود "ملوک خانم"! آقا هر بار سر کیف بود، چای و قطاب میخورد و به صدای ملوک خانم گوش میکرد.
خانمجان بیاذن آقا گرام را روشن نمیکرد اما هر وقت ملوک خانم میخواند "مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازهتر کن" از شوق صدای قمر یا شاید داغ دلی که تازه میشد، با موسیقی آرام به سرش تاب میداد. بعد مرگ آقام، چه همراه ملوک خانم، چه اوقات بیکاری، مثل قمر و حتی خوشالحانتر از او، میخواند "این قفس چون دلم تنگ و تار است"و چشمش تر میشد.