این کتاب قصهی اضمحلال و حقارت است. قصه روشنفکرانی که انگار از جامعه خود طرد شدهاند. زمینههای سیاسی پرشکستی که الرزاز شاهدش بود، در نوشتن این رمان بسیار نقش داشت. مرگ جمال عبدالناصر، شکست در جنگ شش روزه با اسرائیل، ترکیدن حباب حزب بعث صدام حسین بعد جنگ با ایران، والبته جنگ اول خلیجفارس، باعث شد تا توهمی که برخی روشنفکران عربی به آن دست یازیده بودند بر سرشان آوار شود. رمان داستان یکی از همین آدمهاست. روایتی جذاب، تلخ اما طنزآلود از مردی که به شوخی او را دایناسور مینامند. او و همفکرانش در وضعیتی روایت میشوند که تلاش دارند خود را به جامعه القا کنند، اما انگار واقعا دورانشان تمام شده است...