برخی از اندیشمندان چون ماکس شلر برآنند که ‹‹آدمی آگاهی شهودی از میرایی خویشتن دارد.›› و کسانی چون ولتر معتقدند ‹‹آدمی مرگ را به تجربه دریافته است›› بعضی در معنای این تجربه دقیقتر شدهاند. و بیان نمودهاند که ‹‹آدمی نه از راه تجربه به معنای مرسوم بلکه از راه تجربه ویژه مرگ به فناپذیری خود پی میبرد›› هر چند تمدنهای قدیمی بشر همه به گونهای مرگاندیشانه با جهان مواجه میشدند اما بررسیهای انسان شناختی نشان داده که انسان بدوی به کلی از ناگزیری و غائیت مرگ بیخبر است. در نظر او مرگ نه رویدادی طبیعی است و نه دگرگونی بنیادی. کژفهمی بدویان نسبت به مرگ در واقع به دلیل ناتوانی آنان در نتیجهگیریهای مناسب از مشاهداتشان است. اما دلیل دیگر آن، دشواری تصور پایان زندگی است. این ویژگی روانی منحصر به بدویان نیست. همانگونه که فروید و پیش از وی شوپنهاور گفتهاند، حتی انسان امروز هم در ژرفای ذهن خود به راستی به مرگ خود، باور ندارد. این حقیقت که ‹‹همه انسانها میرا هستند››.