وقتی پرچم آمریکا بالا میرفت و در وزش نسیم کناره اقیانوس اطلس، ستارههایش را به رخ دشمن قدیمی میکشید، با خودم فکر میکردم آینده کوبا چگونه خواهد بود؟ قضاوتی نمیکنم که بهتر است یا بدتر، این را خود کوباییها باید بگویند و تاریخ، اما هر چه هست دیگر شبیه کوبای امروز نخواهد بود. کوبایی که هنوز روح فیدل با همه کهنسالیاش در آن حضور دارد، کوبایی که هنوز «چه» قهرمان رویاهایش است، کوبایی که یکی از آخرین مظاهر دیگر گون بودن است... من دوست دارم این کوبا را ببینم، نه کوبایی که مثل جاهای دیگر دنیا پر از مکدونالد و کیافسی است. من دوست دارم بر دیوارهای شهرهایش عکس چهگوارا را ببینم نه جاستین بیبر را... چند روز بعد خطر جدیتر شد. باراک اوباما هم قرار شد برای ملاقات با رائول کاسترو به هاوانا برود. شک ندارم که روند تغییرات و آمریکاییزه شدن سرعتی بیش از پیش خواهد گرفت. باید میجنبیدم، اگر امسال هم به کوبا نمیرفتم معلوم نبود تا سال دیگر چه میزان تغییرات در آن جا صورت بگیرد و چقدر کوبا میتواند از دام کاپیتالیسم برهد و همچنان شبیه جاهای دیگر نباشد. باید میجنبیدم و میرفتم. باید آخرین یادگاریهای استقلال را میدیدم و ثبت میکردم.