نقطه عزیمت من فراموشی کامل وجودء «شب وجود» نیستء بلکه برعکس - این را علیه هایدگر (...) میگویم - (نقطه عزیمت من) عدم واقعیت چنین مدعایی است.
محرکهای فلسفیای که من از هایدگر دریافت کردم مرا هرچه بیشتر به قلمرو دیالکتیکء چه از آن افلاطون چه از آن هگلء هدایت کردند. (...) اما در پسزمینهء چالش مداومی وجود داشت زاده مسیری که اندیشه خود هایدگر در پیش گرفته بود و به ویژه زاده تفسیر او از افلاطون به مثابه گامی تعیین کننده در مسیر فراموشی وجود در (اندیشه متافیزیکی). اقدام من مبنی بر شرح و طرحافکنی نوعی هرمنوتیک فلسفی در حقیقت و روش گواه تلاشهای من برای مقابله با این چالش به نحو نظری است.