سوفی عزیز،
معلومه عاشق این هستم که ببینمت؛ ولی من یه آدم بیروح و بیاراده هستم.
سیدنی بهم گفته برم بت، کاچستر، لیدز و چندتا منطقه حاصلخیز دیگه که الان یادم نیست؛ واسه همین نمیتونم به جاش پاشم بیام اسکاتلند. اخمهای سیدنی میره توی هم، چشمهاش رو هم ریز میکنه و در واقع باهام قهر میکنه. میدونی که قهر سیدنی چقدر میره روی مخ آدم!
کاشکی میتونستم جیم شم و بیام مزرعهت، تو هم من رو لوس کنی. اجازه میدی پاهام رو بندازم روی مبل دیگه، آره؟ بعدش دورم پتو بپیچی و برام چایی بیاری.
الکساندر اجازه میده دائم روی مبلش اتراق کنم؟ بهم گفتی مرد صبوریه؛ ولی خب شاید از این حرکت خوشش نیاد.