تصور من از فیلمنامهنویسی آن روزها که جوانی هفده ساله بودم و با شوق و اشتیاق فیلمهای روز دنیا را دنبال میکردم و کتابهای آموزش فیلمنامهنویسی میخواندم، چیزی بسیار متفاوت با واقعیت بود. این را وقتی فهمیدم که با فیلمنامهنویسان مطرح گفتگو کردم و از نزدیک روند کارشان را دیدم. گمان میکردم، کافیست یک قصه جالب داشته باشم. بعد بنشینم و دیالوگهای زیبا بنویسم، صحنههای شاعرانه خلق کنم. اتفاقات بامزهای بسازم و تمام است. این میشود فیلمنامهنویسی. دیدم به فیلمنامهنویسی آنقدر محدود بود که هربار از سینما میآمدم بیرون با خودم میگفتم، چطور فیلمنامهنویس این فیلم، فکرش به این چیزهایی که به سر من زد نمیرسد؟ من که خیلی ایدههای بهتری دارم، چرا من نتوانم فیلمنامهنویس شوم؟