جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
گوشه چشمم میسوخت. دندان عقلم تیر میکشید، دوربینها فلاش میزدند، دیافراگمها از پا نمیافتادند، نالهها و نعرههای نادر در خیابان ریتم نمایش را تندتر کرده بود. من بر صندلی الکتریکی دستبند خورده بودم و این کمدی صامت را تماشا میکردم.