در اساطیر یونانی از راهزنی به نام پروکرست یاد شده است که در معبری کوهستانی زندگی میکرد. این راهزن بعد از دستبرد به اموال مسافرانی که از آن معبر میگذشتند، آنها را به خانهاش میبرد، بر تخت خود میخوابانید و تلاش میکرد تا آنها را به اندازه تخت خود درآورد؛ اگر پای مسافری بلند بود، پروکرست با شمشیر خود آن را میبرید و اگر کوتاه بود، آنقدر او را میکشید تا جان میداد.
اسطوره پروکرست، مانند تمامی اسطورهها واقعیت دنیای ما را نشان میدهد؛ دنیایی مشحون از قدرتگرایی در مناسبات بین آدمیان که با پروکرستها، شمشیرها و تختها ساخته شده است و بدون تردید هر یک از ما زمانی بر یکی از این تختها خوابیده یا دیگران را بر آن نشاندهایم. همه ما آگاه یا ناآگاه، تحت تاثیر تعلیم و تربیتی که دیدهایم، در زمینه رفتار، گفتار و ابراز عقاید، قدرتگرا و به هیئت پروکرستیم. همیشه سعی میکنیم دیگران را بر تختهایی بنشانیم که اندازه خود ماست و آنگاه آنها را با لذتی سادیستی بکشیم یا کوتاه کنیم و اگر بر اثر هیجان و احساسات کسی را کشیدیم و بیش از اندازه بلند شد، با شمشیر خود کوتاه کنیم.
منشا قدرتگرایی و علاقه ما به قدرت، ضمن اینکه ریشه در تاریخ اجتماعی ما دارد، به تعلیم و تربیت ما، به ویژه در دوران کودکی، بستگی دارد. اغلب ما از دوران کودکی تا جوانی تحت سلطه و قدرت اطرافیانمان بودهایم و در حقیقت با نگاهی پروکرستی بزرگ شدهایم. اغلب اطرافیان ما دوست داشتند عقایدشان را بر ما تحمیل کنند و ما را مطابق میل خود پرورش دهند؛ یعنی مثل آنها فکر، احساس و رفتار کنیم. تنبیه با چوب و فلک معلم زمزمه محبت تلقی میشد و در دانشگاه نیز با وضعیتی کمابیش مشابه روبهرو بودهایم و در نتیجه تعلیم و تربیتی از این دست، گرایش به قدرت در ما شکل گرفت و ما دارای منٍشی قدرتگرا شدیم؛ منٍشی که همواره ما را وامیدارد (در شرایط مساعد) تحت تاثیر سلطه و قدرت دیگران قرار بگیریم یا اینکه بر دیگران اعمال سلطه و زور کنیم. دارای این استعداد بالقوه شدیم که در برابر قوی تسلیم شویم و در برابر ضعیف زورگویی کنیم ـ کاری که پروکرست با مسافران دیار خود میکرد...