دو جزء اصلی زندگی بیشتر از هر چیز در عمر ما زمان میگیرند: اولی خواب و دومی کار.
این دو یک وجه مشترک دارند: اجتنابناپذیرند، یا دستکم اینطور به نظر میرسند. اگر روزی هشت ساعت بخوابیم، با فرض اینکه هفتاد و دو سال زندگی کنیم، بیست و چهار سال از عمر خود را در خواب میگذرانیم. و کار هم که روزانه نه ساعت زمان به آن اختصاص میدهیم. اما در واقعیت معمولا طولانیتر است. چون اغلب ما کار و نگرانیهای مربوط به آن را به خانه میآوریم و به همکاران خود اجازه میدهیم عصرها و آخر هفتهها در موارد اضطراری با ما تماس بگیرند؛ و بعد میرسیم به اینترنت، تلفن همراه و تبلت که همگیشان ما را به سگهایی با قلادههای نامرئی تبدیل میکنند؛ ما در هر نقطه از دنیا، بیست و چهار ساعته در دسترس دیگران هستیم. چه افتخاری!
در واقع این نه ساعتی که برای تامین هزینههای زندگی سپری میشود، اژدهای سیریناپذیری است که شما را در هزارتوی زندگی میبلعد. این نه ساعت بیش از یک چهارم عمرتان است... اما آیا زندگی واقعا باید همینطور باشد؟