قدمهای خفهای میان دیوارها طنین میاندازد و احاطهام میکند. شبیه صدای پوتین است، یا چیزی پاشنهدار. حتم دارم صدای پاهای برهنه جونا نیست. ترس به نیازم برای گرم کردن انگشتهای پایم غلبه میکند و لحاف را تا چانهام بالا میکشم.
خواهش میکنم، خواهش میکنم برو. گوشهایم را میگیرم تا صدای گریه را نشنوم. صدا صدای جونا نیست. نازکتر است، مثل صدای یک دختربچه. قدمهای جلوی در اتاقم متوقف میشود و دستگیره در تق تق میکند. محکم و محکمتر تکان میخورد تا این که دیگر نمیتوانم جلوی جیغ زدنم را بگیرم.