این کتاب روایتگر زندگی دختری است که از مصائب جنگ جهانی دوم جان به در میبَرد، اما پس از جنگ، اینبار در خانواده خودش قربانی بدرفتاری پدر و مادرش میشود. تنها راه آزادی او مخالفتکردن با آنهاست.
لیلیان زیلبرستاینِ روانکاو، با کار روی خاطرات خودش و بیمارانش، سازوکار روانشناختی «نفرت رهاییبخش» را میکاود: «نفرت برای من ضروری بود چون تنها راهی بود که میتوانستم از موضع قربانی بیرون آیم.
اما چگونه میتوان از این نفرت فراتر رفت و به عشق رسید؟» شناخت سیستم حفاظتکننده نفرت میتواند کمکمان کند با گذشته دردناکمان به صلح برسیم و از آن رهایی یابیم. این اثر روایتی صادقانه درمورد سازوکار بقا و روشهای مقابله با بدرفتاریهای دیگران است.