جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
از یک چیز مطمئن هستم: اینکه هر چقدر نگرانتر باشید نگرانیهای بیشتری سراغتان میآید و درست وقتی به آنها عادت میکنید، تغییر میکنند.
مامان میگوید «فکر کنم یک کم احساساتی شدی. اگر بتی با تو حرف نمیزند، شاید تو باید بروی و با او حرف بزنی.دوستهای خوب اجازه نمیدهند جر و بحثهای کوچک سر راهشان قرار بگیرد.اگر این کار را میکردند، دیگر هیچکس نباید با کسی حرف میزد.»
المور گرین مثل خیلی از بچهها، تنها بچه خانواده بود. او یک اتاق برای خود خودش داشت و یک عالمه اسباببازی. تا این که یک روز آدم کوچولویی به خانهشان آمد و همه چیز عوض شد. مواظب گرگهای توی کتاب قصه باشید.