در طول اتفاقهایی که بعد از آن ماجرا افتاد، وقتی چیزی نمانده بود واپورتویی کوئنتین را در حال شنا به کناره کانال له کند، هنگامی که داشت از راه پلههای سنگی قدیمی کناره کانال خودش را از آب بیرون میکشید (کانال بزرگ، برای خروج کسانی که در آب میافتادند یا خودشان را در آن میانداختند، امکانات مناسبی داشت) و تک و تنها با قدمهای سنگین به پالازوی جاش برمیگشت (جاش درگیر آن بود که نگذارد پاپی در چنگ کارابینیر بیفتد، چون درست بعد از رفتن کوئنتین به زیر آب سر و کلهشان پیدا شده بود)، تنها اطلاعات مفیدی که آن اژدها به او داده بود، داشت ذهنش را میخورد: این که هنوز هم راهی برای برگشتن به فیلوری مانده بود. دستشان به آن دکمه نمیرسید اما فعلا میتوانست بیخیال دکمه شود، چون راهی برای برگشت وجود داشت. فقط کافی بود ببیند منظور آن اژدها چه بوده است.