سرزمین کولیان کجاست؟ کولیان چون باد به همهجا میروند و اسیر خاک و خانه نمیشوند. کولیان از هند به ایران میآیند. از گذشتهها میدانند، رازهای آینده را فاش میکنند، قصه میگویند و با آوازی بهاری، غبار غمها را که چون برگهای پاییزی بر سر و روی شهرها ریخته و در جان مردم خانه کرده است از دلها پاک میکنند. این رمان حکایتی از داستان کولیان در ایران استو از بهرام تا نادرشاه افشار و شاهان قاجار. نادرشاه دل به دختری کولی میبندد و برای وصل او تا هند میرود. آنکه به کولی دل میبازد، میان رفتن و ماندن یا میان عشق و جنگ یکی را مییابد انتخاب کند. فتح هند یا فتح قلب دختری که از او میخواهد همه چیز را رها کرده و با او به همهجای جهام سفر کند. دختر کولی میگوید: عاشق اسیر خاک و خانه نمیشود. اما او بر سر دوراهی ماندهاست.