صباح الدین علی


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
شیطان درون ما
  • 40,000 تومان
  • با تخفیف: 40,000 تومان
آسیاب (و چند داستان دیگر) مجموعه داستان
  • 10,000 تومان
  • با تخفیف: 10,000 تومان
فرشته آوازه‌خوان (مجموعه داستان کوتاه)
  • 12,000 تومان
  • با تخفیف: 12,000 تومان

شیطان درون ما

  • 40,000 تومان

مسئول دائمی برای همه کارهایی که از نتیجه‌شان بی‌خبر بودم و دوست داشتم انجامش دهم در نهایت نتیجه منفی بدست می‌آوردم پیدا کرده بودم: لغتی ایجاد کرده بودم به اسم «شیطان»، هر عمل کثیف و مزخرفی که انجام می‌دادم، بار می‌زدم رو دوش اون بدبخت و به جای این که به خاطر اون کار رو خودم تف کنم، خودم رو به عنوان یه شخص مظلوم و ظلم‌دیده جلوه می‌دادم و لایق شفقت و محبت می‌دونستم... ولی شیطان کجا بود عزیز دلم؟ شیطان شده غلاف و سرپوشی واسه حماقت و غرور پوچ و بی‌جای ما که از عذاب وجدان فرار کنیم... البته اگه وجدانی داشته باشیم. صباح‌الدین علی در رمان شیطان درون ما، تاثیر فشارهای اجتماعی روی افراد و به «دام افتادن» افراد ضعیف را به خوبی به خواننده نشان می‌دهد. نگاهی تیزبینانه به تاریکی ذهن افراد روشن‌فکر و شیطان درون انسان‌ها دارد.

آسیاب (و چند داستان دیگر) مجموعه داستان

  • 10,000 تومان

رفیقم! شماها نمی‌تونین عاشق شین؛ شما شهری‌ها، شما روستایی‌ها؛ شمایی که از یکی اطاعت می‌کنین و به یکی امر و نهی می‌کنین؛ شمایی که از یکی می‌ترسین و یکی دیگه رو می‌ترسونین...، نمی‌تونین کسی رو دوست داشته باشین. فقط ماییم که عاشقی بلدیم! فقط ما! ما کولی‌ها که مثل نسیمی که از غرب می‌آد رهاییم و غیر از خودمون خدایی نداریم. گوش کن رفیقم! بذار برات داستان عشق یک کولی رو تعریف کنم...

فرشته آوازه‌خوان (مجموعه داستان کوتاه)

  • 12,000 تومان

ـ از یادداشت‌های یک معلم روستا ـ بعد از دو ساعت تحمل تکان‌های شدید کامیونی که از ایستگاه قطار به طرف مرکز روستا حرکت کرده بود، سر راهی که به روستا می‌رفت پیاده شدم. نای راه رفتن نداشتم. چمدانم را کنارم گذاشتم و نشستم روی سنگی که دورتادورش علف سبز شده بود. هنوز گوشم پر بود از سر و صدای راه و کامیون. بدترین جاده دنیا. تکان‌هایی که بدن مسافرها را به هم می‌کوبید و گرد و خاک و بوی عرق تن مسافران که بلند شده بود، کافی بود تا سرسام بگیرم. ترمزهای ناگهانی و چاله‌چوله‌های راه، گیج و منگم کرده بود. انگار کابوس دیده بودم. حالا می‌خواستم روی همان سنگی که رویش نشسته بودم، از این خواب وحشتناک خلاص شوم.

صفحه‌ی 1