در شب تیره چو گوری که کند شیطانی.
وندر آن، دام دلافسایش را.
دهد آهسته صفا.
زیک و زیک، زیک زایی.
لحظهیی نیست که بگذاردم آسوده به جا.
بال از او خیسیده.
پای از او پیچیده.
شده بر چینش دامی و مناش دامگشا.
معذفت نیست دریغا! در او.
که به جای آوردم.
وانهد با خود، در راه مرا.
زیک و زیک، زیک زایی.
لحظهیی نیست که بگذاردم آسوده به جا.